لیلا کباری قطبی
بهاری به غم دجار
در حیرتم ز داغ و بهاری که با تو رفت
اردی بهشت پر غم و باری که با تو رفت
شد سوگوار ، دشت ِپر از لاله ، تاشنید
داغ تو را ، کنارِ بهاری که با تو رفت
سردرگم است بی تو بهاری به غم دچار
در سینه ی به عشق دچاری که باتو رفت
گویا گل و شکوفه و یک دشت لاله هم
در حیرت است از تو و کاری که با تو رفت
تو دست می تکاندی و من در خیال خود
می دیدمت سوارِ قطاری که با تو رفت
گرچه هنوز هم تو به لبخند می دهی
صدها نشان از آن شب تاری که با تو رفت
دل در میان سینه چه سرسخت می تپید
چون ساعت دقیقه شماری که با تو رفت
دلتنگی ام غمی است که پیوند می خورَد
با نوبهار و گشت و گذاری که با تو رفت
سرشار می شد از تو و ذکرِ دعای تو
تسبیح و مهر پر ز عیاری که با تو رفت
همچون شهابِ دامنه داری گذشته ای
در اوج ماه ، سویِ مداری که با تو رفت
بی تو شکست بغضِ دل ِتنگِ آسمان
چون می شنید ذکر و وقاری که با تو رفت
تو چون کبوترانِ حرم پر کشیده ای
از این زمین به سویِ قراری که با تو رفت
این لحظه های سخت چگونه به سر شود
بی تو ، کنار قاب ِ عذاری که باتو رفت
با ما بگو ، چه شد که تو اینگونه پر زدی
همچون غبار ، سوی دیاری که با تو رفت
اندوه و حسرت است که لبریز می شود
از جام ِ عشق ، در دل زاری که با تو رفت
دار و ندار ماست که اینگونه می رود
در داغ تو و دار و نداری که با تو رفت
حالا ، کنارِ سنگِ مزارت نشسته ام
با این غروب رو به مزاری که با تو رفت
بگذار سر به شانه ی این داغ بشنوم
راز غروب حاشیه داری که با تو رفت
آه ای شکوه خفته در آغوشِ آسمان
من مانده ام کنار مزاری که با تو زفت
چون دانه های رشته ی تسبیح پاره ای
در حیرتم ز داغ و بهاری که با تو رفت
#لیلا_سادات_کباری_قطبی