اعظم اسماعیلی بانو الف
مرداب شعر نیمایی
اعظم اسماعیلی بانو الف
مرداب شعر نیمایی از کتاب شعر در «حوالی خودت»
____________________________
گوش باید بدهیم
به پریشانی لبخند گُلی در مرداب
به سکوتی که پر از همهمهی یک دل بیانگیزهست
او از ایجاد شعف رنجور است.
شب بیماه پر از سیترهی تاریکی است
روز از وحشت هذیان غبار آزرده است
تلخی این دو سه خط تاب قلم را برده
دلهره از سر و روی کلمه میبارد.
ابر
باران
مه و بعد از آن صبح
حال اینها چقدر حال خوش زندگی است
اول صبح لب جادّهی دلخوشی باید خندید.
باید از عابر خندان پرسید
آن طرف راه به مرداب رسیده یا نه!؟
قصد دارم به پریشانی لبخند گُلی در مرداب
اندکی شوق و سپس خنده تعارف بکنم.
#اعظم_اسماعیلی