اعظم اسماعیلیترانه سرایانترانه هاحسین منزویشاعرانشاعران جهانشاعران کانونشاعران معاصرشعر جهانشعر سپیدشعر کانونشعر و ترانه
موضوعات داغ
اعظم اسماعیلی «بانوالف»
شعر سپید «انتها»
«انتها»
____________________
به روزگار فکر میکردم
اندیشهام حوصلهی اتفاق را نداشت
و خاطرهها را میبلعید!
گیج میخورد و مینشست،
بلند میشد و به فکر فرو میرفت
فرو میرفت
فرو میرفت
و میرفت…
حقیقت که میخندید
بغضِ داغهای رویِ قلب اتفاق
درد میگرفت.
و انعکاس صدایی که میپرسید؛
انتها کجاست؟
انتها چه موقع است؟
نگاه کن
مسیر روزگار، به درّههای سخت مرگ رسیده!
و این ناجوانمردانه مردنها
دوئل زمان و زمین است.
و اینگونه پس از آن
ما روشنایی افق را
در خاطرهی دوردستها
گم کردهایم!
به روزگار فکر میکردم
و او بیتفاوت
آرام و مرموز
روز خود را به پایان میرساند.
اعظم اسماعیلی «بانوالف»