لیلا ساتر
ماده پلنگ از مجموعه ی مورفین
ماده پلنگ وحشی شبهای خستگی ات
خورشید روزهای بد دلشکستگی ات
دلتنگبیقراری و از هم گسستگی ات
همخوابه ی فراق تو مجنون ندارد و …
آبستن جنون شده لیلای بسترم
دور از تو زندگیِ مَن آهنگ بی نُت است
ما بی صدا شدیم و جهان بی تفاوت است
هر چیز دور ماست به جز ما فقط بت است
سیال ناتمام همه قصه های من
زخمم بزن که با تو پر از شورم و شرم
فکرت مدام در سر من راه می رود
با چشم بسته سمت قدمگاه می رود
با پای خود به داخل این چاه می رود
گِل توی مُشت دارَد و حاجت نوشته است
دارم برای چاه کمی آب می بَرَم
ذهنم به عقل و علم هگل فکر می کند
به فلسفه به ثبت سجل فکر می کند
به این دقیقه های کسل فکر می کند
هر لحظه ممکن است زمین منفجر شود
یکبمب ساعتی بزرگ است در سرم
آتش زدی به زندگیم هیزمت شدم
انگشت اتهام تو و مَردُمَت شدم
آشفته و کلافه و سر در گمت شدم
قالی قرمزم جلو و زیر پای تو
چوب دوسر طلا…که شرف از تو می خرم
ول دادگیت سد زده بر سرنوشت من
بازیگر نمونه ی دلقک سرشت من
آتش گدازه ریخته ای در بهشت من
عشقت به من غریزه ی جنسیت بود و بس؟
این را خودِ تو جا بده در ظرفِ باوَرَم
لیلا ساتر