محسن زیدعلی درگیر احساس
عشق می آید شتابان تا بسازد منظره
مثل بارانی که می کوبد به پشتِ پنَجره
در غبار چشم ها یم اشک ها جاری ترند
آهِ حسرت را چه باک از بغض های حنجره
قصه می بافم که دل سنجاقِ موی های مرا
شب بیاویزد به موهای بلندت یکسره
پیچکِ عشقم اگر درگیر احساست شود
می زند بر دورِ زیبای خیالت چنبره
چون عقابی باش در اوجِ بلندی های عشق
تا که پروازِ تو باشد حسرتِ هر شب پره
ابرها رفتند از بیغوله ی من، آسمان!
ماه را دیگر بیاور پشتِ قابِ پنَجره