حرفش را نزن
محسن زیدعلی
بی تو ای زیبای بی تکرار؟حرفش را نزن
با سکوتت خود همین یک بار حرفش را نزن
دودِ این دلواپسی در چشم شعرم می رود
در غزل هایم نگو سیگار ،حرفش را نزن
در غروبی زرد می گویی نمی خواهم تو را
برگ پاییزم قبول ای یار حرفش را نزن
پای یک دل در میان است از نبودن ها نگو
دست از دیوانگی بردار حرفش را نزن
پشت سر با هر کسی از رفتنت گفتی ،بیا
لااحقل در لحظه ی دیدار حرفش را نزن