دلتنگ
من کفتر چاهم و مرا میل چمن نیست
همزاد کویرم، دل من طرف دمن نیست
بی ریشه تر از بادم و بی سایه تر از شب
درویش ترینم که مرا نقد و ثمن نیست
دیریست که دورم ز سیه چال نگاهت
خو کرده ی زندان توام، میل وطن نیست
دنیای من آنجاست که یار است کنارم
گر یار نباشد، که مرا مِهر بدن نیست
دلتنگ توام، عاریه گیرم سخن غیر:
دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست