ادبیاتحسین منزویشاعران جهانشاعران کانونشاعران کهنشاعران معاصرشعر جهانشعر کانونشعر کلاسیکعلوم انسانیغزللیلا ساتر
لیلا ساتر
بی رگ همه سرقلب ،مرا کور و کرم کرد
بی رگ همه سرقلب مرا کورو کرم کرد.
موهاموتراشید و شبیه پسرم کرد
یک عمر مرا کنج اتاقی کف یک سقف
با تار خودش تور به اما اگرم کرد
انسان خردمند مرا کشت سپس گفت
حیوانی و …تبعید به عصر حجرم کرد
زد قفل سکوت و دهن پنجره را بست
دیوار و در دورو برش دربه درم کرد
تنهایی مرموز مرا دور زد و رفت
پوچیدم و پیچید شبیه فنرم کرد
یک شب سرخود برد مرا تا لب چشمه
خشکید لبم تشنه تر و تشنه ترم کرد
از میوه ی من دانه و از دانه نهالی
بر روی زمین کاشت درآخر تبرم کرد
لیلا ساتر