درون تُنگ چشمانت خم شیراز می بینم
خودم را هی مکرر در نگاهت باز می بینم
تو مهتابی و من هم چون پلنگی بر سرکوهی
زمین را بستری آمادهء اعجاز می بینم
به یاد شانه هایت می زنم خود را به بیراهه
دمادم عشق را در حالت پرواز می بینم
مرا گاهی به یاد آور نمیدانی که در خاطر
خودم بیدل تورا بیزار از ایجاز می بینم
مصمم می شوم وقتی به عشقت شعر می بافم
در این فتح جون انگیز، من آغاز می بینم
عجب احوال موزونی ،خیالاتی شدم ایا
تورا در روبروی ماه چشم انداز می بینم
درون باغ دنیایی شدم خیره به هرچیزی
فقط تنها تورا تنها تورا طناز می بینم
#فاطمه- انصاری
@کانوندشاعران معاصر #
عبدالله سامانلو #
چاپ کتاب
معرفی کتاب
شاعران معاصر جهان
کانون شاعران معاصر ایران
غزل
