
“حضور”
بانو مریم نقدی
وزن وبحرعروضی شعر
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحررمل مثمن محذوف
با منِ افتاده از چشم از تمنّایت مگو
از چراغی در دل شب جز تماشایت مگو
هرکجارفتم، توآنجا بودی ومن بینشان
در سکوتِ بینشانت ، از تسلّایت مگو
عشق راچون آتشی افروختی درسینهام
سوختم اما تو از سیر وتماشایت مگو
قطرهای ناچیز بودم درتومن معنی شدم
ازفنای همچو من درطورسینایت مگو
سجدهها کردم به محراب توای آرام جان!
در حضورِ عاشقان از جرمِ شیدایت مگو
چشم وا کردم، جهان از تو سرود ای سرورم
از صدای ساکتِ مستِ مسیحایت مگو
هرچه بودم هیچ شددرپیشِ هستی بخشِ تو
از قصورِم ای خدا در نصر موسایت مگو
سایهام در نورتوگم شد دگر من نیستم
با منِ بی درد جاهل از تبرایت مگو
صورت و معنا شکسته در تماشای تواند
از تجلّیهای بیپایانِ ” مسعایت ” مگو۱
زندهام تا مرگِ خود ، چون قطرهای در بیخودی
ازعروجِ مصطفی ازسمت اقصایت مگو۲
کعبه و بتخانه گر یک نقطه شد در نورِ تو
جز «أنا الحق» در نیایشهای موسایت مگو
توضیحات
۱ _مسعی مکان مقدسی درمکه بین صفا ومروه به طول ۳۷۵متر ست که حاجیان این مکان را با هروله ( حالتی بین راه رفتن ودویدن) هفت بار طی می کنند ودر لغت به معنی محل سعی وتلاش است این همان مکانیسم که هاجر همسر ابراهیم درجستجوی وجوی آب ۷ مرتبه آن را پیمود تا در دور هفتم به چشمه ی زمزمه دست یافت وخودنوشید و به فرزندخودهم نوشانید واژه های قطره ، دردجاهلیت ، محراب ، اقصی ، عروج مصطفی همه به نوعی بایکدیگر تناسب ومراعات نظیرند
۲_این مصراع تلمیح است به معراج رفتن پیامبر ختمی مرتبت ازمسجدالاقصی درچشم به هم زدنی به سدره المنتهی یا فلک الافلاک

